کد مطلب:27815 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:224

جنگ بنی نضیر












بنی نضیر كه با مسلمانان پیمان بسته بودند، آهنگ كشتن پیامبرصلی الله علیه وآله كردند. پیامبر خدا كه از خیزش های پنهان آنان پس از جریان اُحد آگاه شده بود، برای بررسی حقیقت، به سوی دژ آنان حركت كرد و عنوان ظاهری این حركت را پرداختِ خون بهای دو نفر از قبیله بنی عامر قرار داد.

آنان در آستان دژ، به ظاهر از پیامبرصلی الله علیه وآله استقبال كردند و چون پیامبر خدا با یارانش در سایه دژ آرمیدند، نقشه قتل پیامبرصلی الله علیه وآله را ترسیم كردند و هنوز در مقدمات اجرای آن بودند كه پیامبر خدا آگاه شد و بی آن كه آنان بفهمند، راه مدینه را پیش گرفت.[1].

اكنون آنان پیمان را شكسته بودند. پیامبرصلی الله علیه وآله پیشنهاد كرد كه خانه های خویش را وا نهند و از آن دیار بروند؛ اما آنان خیره سری كردند و پیامبرصلی الله علیه وآله هم در ربیع الأوّل سال چهارم هجری آنان را محاصره كرد[2] و بنا به برخی گزارش ها پس از آن كه ده نفر كشته دادند، با ذلّت از آن دیار رفتند.[3].

178. الإرشاد: چون پیامبر خدا به بنی نضیر رو آورد، آنان را محاصره كرد و خیمه فرماندهی اش را در دورترین نقطه دشت متعلّق به بنی حُطَمه بر پا كرد و چون شب در رسید، مردی از بنی نضیر، تیری به سوی آن [خیمه] پرتاب نمود كه به خیمه اصابت كرد. پس پیامبرصلی الله علیه وآله فرمان داد كه خیمه اش را به دامنه كوه، منتقل كنند و مهاجران و انصار، گِردش را گرفتند.

پس چون تاریكی همه جا را فرا گرفت، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام را نیافتند. مردم گفتند: ای پیامبر خدا! علی را نمی بینیم ؟ فرمود: «گمان دارم كه در پیِ اصلاح كار شماست».

طولی نكشید كه علی علیه السلام، سر یهودی تیرانداز را كه عزورا نامیده می شد، نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آورد و آن را پیش حضرت افكند. پیامبرصلی الله علیه وآله به او فرمود: «چگونه این كار را كردی؟».

گفت: من دیدم كه این خبیث، گستاخ و نترس است. پس به كمینش نشستم و [با خود] گفتم: نكند كه جرئت كند و در تاریكی شب، در پیِ غافلگیر كردن ما باشد كه دیدم با شمشیرِ كشیده و همراه با نُه نفر از یاران یهودی اش پیش می آید. به او حمله كردم و سخت گرفتم تا وی را كشتم و یارانش گریختند و خیلی دور نشده اند، و اگر چند نفر با من بفرستی، امید دارم به آنان دست یابم.

پیامبر خدا ده نفر را با او روانه كرد كه در میان آنان، ابو دجانه سِماك بن خرشه و سهل بن حنیف هم بودند كه پیش از آن كه [آنان] به دژ پناه برند، به آنان رسیدند و همه آنها را كشتند و سرهایشان را نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آوردند. ایشان هم فرمان داد كه آنها را در یكی از چاه های بنی حُطَمه بیندازند و آن [اقدامات]، سبب فتح دژهای بنی نضیر شد.[4].









    1. تاریخ الطبری: 551/2، السیرة النبویّة، ابن هشام: 199/3.
    2. تاریخ الإسلام: 245/2، السیرة النبویّة، ابن هشام: 200/3.
    3. الإرشاد: 92/1 و 93، المغازی: 371/1.
    4. الإرشاد: 92/1، المغازی: 371/1.